به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، حجت الاسلام والمسلمین محمدحسن شریف قنوتی، نخستین شهید روحانیت در دفاع مقدس است که 25 روز بعد از شروع جنگ تحمیلی به شهادت رسید. وی در روزهای خونین خرمشهر حضور داشت و مخلصانه در راه خدا با صدامیان به جنگ برخاست. شهید قنوتی از جمله افراد موثر در فتح خرمشهر است که کمتر کسی توانسته رشادتهایش را آنچنان که باید بازگو کند. آنچه در ادامه این مطلب خواهید خواند بخش اول برشی است از کتاب «شیخ شریف» که آغاز مبارزات این شهید عزیز را در خرمشهر روایت کرده است:
تشکیل ستادهای کمک به جنگ و جنگزدهها
با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و حمله بی رحمانه این کشور به شهرها و روستاهای مرزی در شهریور 1359، عرصه دیگری از فعالیتهای شریف قنوتی آغاز شد. او که در آغازین روزهای جنگ در بروجرد در سمت نماینده دادگاه انقلاب اسلامی مشغول فعالیت بود، با شنیدن اخبار جنگ و به خاک و خون کشیده شدن و آواره گشتن هزاران نفر از هموطنان در شهرها و روستاهای جنوبی در اولین اقدام ستادی را با نام «ستاد کمک رسانی به جنگ» در بروجرد تأسیس کرد و مدت کوتاهی بعد ستاد دیگری به نام «ستاد امداد به جنگزدگان تأسیس کرد و خود مسئولیت هر دو ستاد را بر عهده گرفت و به سرعت فعالیت هایش را آغاز کرد. البته او این اقدامات را به توصیه دادسرای انقلاب بروجرد انجام داد.
در حکمی که از سوی دادسرای انقلاب اسلامی بروجرد به شریف قنوتی داده شده چنین آمده است: « تعالی. جمهوری اسلامی ایران . دادسرای انقلاب اسلامی بروجرد. جناب آقای شریف دام مجده و جناب آقای زهره ای زید توفیقه العالی. از طرف اینجانب جناب ایشان برای جمع آوری ارزاق برای برادران مبارز در جبهه مجاز می باشند خداوند به ایشان جزای خیر عنایت فرماید. دادسرای انقلاب اسلامی بروجرد. ملکی. 32/7/59»
در پایان حکم مزبور مسئولیت دیگری نیز به عهده شریف قنوتی گذاشته شده است: «و ضمنا جنابان فوق اجازه شناسایی افرادی که من حیث المجموع صلاحیت دفاع از حریم مقدس اسلام و وطن را داشته باشند نموده و ضمن ثبت نام آنان سریعا به اینجانب گزارش فرمایند. با تشکر ملکی.
گفتنی است تشکیل این ستادها با همکاری کلهر رئیس دادگاه انقلاب بروجرد، حسن زهرهای عزیز مرادی و عده ای دیگر از برادران بروجردی بود.
اسکان جنگزده ها در بروجرد
چند روز از تجاوز عراق به ایران می گذشت و بسیاری از جنگزده های جنوب در اثر ویران شدن خانه و کاشانه و از دست دادن عزیزانشان به شهرهای دیگر از جمله بروجرد پناه می آوردند. شریف قنوتی همه این جنگنده ها را در مدارس شهر و نیز ساختمان فاطمیه جای داد و خود در طی سخنرانی ای در مسجد امام خمینی از اهالی خواست که به یاری آن عزیزان بپردازند.
در روزهای بعد سیل جمعیت جنگزدگان به بروجرد زیاد شد و شریف در رأس همه برای آنها جا و مکان میداد و مردم برایشان لباس و غذا و رختخواب و امکانات اولیه زندگی تامین می کردند.
عزیمت به جبهه با کاروان کمک های مردمی
نزدیکیهای ظهر بود، از بلندگوی مسجد امام خمینی(ره) صدای زیبای تلاوت قرآن شنیده میشد، شریف قنوتی در حال گرفتن وضو بود، به همت وی کاروانی برای اعزام به جبهه آماده شده بود، یکی از افرادی که از زمان تأسیس ستادها زیر نظر شریف قنوتی به کار جمعآوری و بستهبندی مواد غذایی و کمکهای مردمی مشغول بود خود را به شریف قنوتی رساند و گفت: آقای شریف قنوتی آیا شما هم با این کاروان به جبهه میروید، شیخ گفت بله، او جواب داد به نظرم اینجا به وجود حضرتعالی بیشتر نیاز است. فعالیت در اینجا کم نیست، همین الان شما شب و روز آرامش ندارید، اینجا هم دست کمی از جبهه ندارد، شیخ جواب داد آیا شما فکر نمیکنید حداقل سقای تشنه لبی باشم در صحرای کربلا؟ یعنی به درد سقایی هم نمیخورم، آن فرد گفت فعالیتهای گسترده شما در اینجا چه خواهد شد؟ شیخ جواب داد: دیگران هستند که جای ما را بگیرند.
آن روز، نماز ظهر به امامت شریف قنوتی خوانده شد و پس از آن کاروان کمکرسانی به جبههها به همراه عدهای از جوانان پرشور و انقلابی به سرگروهی شریف قنوتی عازم جبهه های خرمشهر شد.
کاروان پس از عبور از اندیمشک مطلع شد که پادگان دوکوهه بمباران شده است، لذا به اجبار به سمت اهواز به راه افتاده و پس از مدتی به خرمشهر رسید و مستقیم به مسجد جمع خرمشهر، مرکز فرماندهی و تقسیم تدارکات و مهمات و نیروها و کمکهای مردمی،وارد شد.
مصاحبه در خرمشهر
شیخ شریف پس از ورود به خرمشهر مصاحبهای با خبرنگار اعزامی شبکه اول تلویزیون انجام داد که این مصاحبه در 13 مهر 1359 بعد از اذان مغرب و عشا از شبکه اول سیما پخش شد:
بسمالله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلیالله علی سیدنا محمد و اهل بیته الطاهرین.
به مجرد این که اعلام شد که حزب بعث عراق در مقابل جبهه انقلابی اسلام به سپهسالاری و فرماندهی حضرت آیتالله امام خمینی حرکت کرده و برادران مرزی ما در اینجا گرفتار و در مقابل مشغول مجاهده و مبارزه هستند و هر دم شهید میدهند و با کمال شهامت و مردانگی حمایت از انقلاب و کشورشان میکنند اعم از ارتش و سپاه پاسداران انقلاب و تمام ارگانهای مربوط به انقلاب اسلامی و تمام مردم در جبهه آماده هستند و نیاز به کمک دارند. مردم شهامتدار و با شرافت و ارزنده لرستان بالاخص شهر بروجرد که شهر ارزنده علمی و ایمانی و دینی است و سوابق علمی و دینیاش در تمام کشور مشهور است و تمام علمای آن را مردم میشناسند بالاخص شخصیت عظیمی مثل آیتالله العظمی بروجردی داشته فوری حرکت کردند و شش ماشین، شش کامیون مواد خوراکی از قبیل خرما، نان، برنج، قند، سیبزمینی و تمام وسایل دیگر را فراهم کردند و به اینجا فرستادند که کمک به برادران دینی خود کرده باشند و هماکنون هم آمادگی دارند که این عمل را انجام دهند و حدود پانزده نفر با این ماشینها آمدهاند تا این کمکهای مردمی را در خرمشهر به رزمندهها برسانند.
ورود چند کامیون کمکهای مردمی به خرمشهر روحیه رزمندهها را تقویت کرد. اوضاع جنگ به نفع رزمندهها نبود و هر روز بر تعداد شهدا افزوده میشد، این در حالی بود که ابوالحسن بنیصدر (رئیسجمهور وقت) مدام از طریق وسایل ارتباط جمعی شعار میداد که ما عراقیها را از ایران بیرون راندیم و تا شلمچه عقب بردیم. این حرفها و گزارشها با واقعیتهای جنگ تعارض داشت. خرمشهر وضعیت مناسبی نداشت. آب آشامیدنی نبود، آب رود کارون هم به دلیل از بین رفتن نفتکشها و ریخته شدن نفت آنها به رودخانه کارون قابل آشامیدن نبود. رزمندهها به ناچار از آب استخری که در داخل یکی از خانه ها قرار داشت استفاده میکردند. آب آن را میجوشاندند و میخوردند. ورود شریف قنوتی به خرمشهر در چنین شرایطی بود. اولین اقدام شریف قنوتی پس از ورود به مسجد جمع و اسکان همراهان، سخنرانی ایشان بود. وی برای رزمندههایی که در داخل و اطراف مسجد حضور داشتند سخنرانی کرد و روحیه دوچندانی به آنان بخشید. او در حالی که روی یک اتومبیل جیپ در جلوی درِ مسجد جامع ایستاده بود و با خطابه غرای خود جمعیت را متحول کرد: ای برادران الان روزی نیست که عقبنشینی بکنید. شما باید با نیروهای بعثی مقابله کنید، شما که یاران امام حسین هستید باید حرکت کنید... او در بخشی دیگر از سخنرانیهای خود گفت: هل من ناصر ینصرنی همه باید برای یاری کردن به دین اسلام برخیزیم.
پس از سخنرانی شریف قنوتی، نیروها برای دیگری با بعثیها تقسیم شدند. شیخ عبا را از روی دوشش برداشت و قبایش را محکم کرد و همراه رزمندهها برای نبرد به جلو رفت.
تشکیل گروه اللهاکبر
آن روزها نیروی اندکی در جبهه خرمشهر حضور داشت. برخی از نیروهای مردمی و بومی هم آموزش نظامی ندیده بودند اما آشنایی مقدماتی با سلاح انفرادی را یافته بودند. در این اوضاع بین نیروهای اعزامی انسجام لازم وجود نداشت، لذا شریف قنوتی وارد گود شد و گروهی به نام اللهاکبر را تشکیل داد. این گروه از نیروهای سپاه و ارتش و نیروهای مردمی تشکیل شده بود و اعضای آن از چهل، پنجاه نفر به چهارصد نفر میرسید. گروه اللهاکبر به فرماندهی شریف قنوتی در نقاط مختلف شهر به رویارویی با نیروهای عراقی میپرداخت. اعضای گروه مردانه میجنگیدند و مقاومت میکردند و به شهادت میرسیدند، لذا تعداد گروه مدام کم و زیاد میشد. مقر گروه اللهاکبر گاهی داخل برخی مدارس، گاهی باشگاه افسران شهر و گاهی بیمارستانهای خرمشهر بود. آنان میکوشیدند مقرهای خود را در جاهایی انتخاب کنند که در چند متری دشمن و محل درگیری با آنها باشد. شیخ فرماندهی گروه را برعهده داشت و علاوه بر آن مسئولیت تهیه سلاح و مهمات و تجهیزات و نیز مواد غذایی اعضای گروه را نیز عهدهدار بود و از هر راه ممکن امکانات نبرد را برای گروه اللهاکبر تأمین میکرد. این در حالی بود که به دستور بنیصدر امکاناتی دراختیار نیروهای رزمنده قرار نمیگرفت.
ارتش و سپاه در حداقل امکانات بودند اما شریف قنوتی بر اثر ارتباطات مختلفی که داشت و در اثر ارتباطی که با بیت امام یافته بود، امکانات خوبی برای گروهش تهیه میکرد. او به نیروهای گروه اللهاکبر روحیه عجیبی داده بود و او و گروهش شجاعانه به رویارویی با ارتش بعث عراق میپرداختند. ارتشی که تا دندان مسلح بود و از نظر امکانات نبرد کمبودی احساس نمیکرد.
نیروهای گروه اوایل صبح برای درگیری در نقاط تعیین شده به مقرها میرفتند و به نوبت عدهای ظهر و عدهای دیگر شب برمیگشتند تا استراحت کنند، این در حالی بود که تدارکات و امکانات بسیار اندکی وجود داشت، لذا شیخ شریف با آن که خودش فرمانده نیروها در معرکههای نبرد بود خود به ستاد برمیگشت و برای نیروهایی که به اجبار در خطوط مقدم مستقر شده و شب را سحر کرده بودند، امکاناتی از قبیل نان و آب میرساند و با تمام توان سعی میکرد آنها را آماده نگه دارد. بچهها با علاقه خاصی آذوقه شریف قنوتی را میل میکردند و روحیه میگرفتند.
شیخ شریف با وجود همه سختیها نیروهایش را در خطوط مقدم خرمشهر مستقر میکرد. هر جا که نیروهای عراقی بودند عدهای از نیروهای شریف قنوتی نیز در مقابل آنها قرار میگرفتند چه آن زمان که جنگ به خانهها کشیده شد و چه آن زمان که در گمرک و نقاط دیگر بیرون شهر ادامه داشت. او با اقدامات و فعالیتهای خود به چهره شاخص و شناختهشدهای در بین رزمندههای اسلام ـ و حتی در بین نیروهای عراقی ـ تبدیل شده بود. آرام آرام مسئولیتهای شیخ بیشتر شد. او واقعاً سرش شلوغ شده بود. به محلهای درگیری سر میزد، گروه و نیرو و تدارکات و مهمات میفرستاد و برای نیروهای مردمی که تازه وارد خرمشهر میشدند سخنرانی میکرد و روحیه آنها را تقویت میکرد.
او به یک فرمانده تبدیل شده بود و شور و هیجان خاصی در بین بچهها ایجاد میکرد. در طول مسیری که برای نبرد با عراقیها اعزام میشد جنگ تحمیلی را با جنگهای صدر اسلام مقایسه میکرد و ذکر مصیبتی از کربلا میکرد. با سخنان شورانگیز او بچهها احساس میکردند که در همان دوره صدر اسلام زندگی میکنند و در جریان نبرد با کفار صدر اسلام هستند و حتی زمانی که مزدوری از عراقیها را میکشتند در ذهنشان چنان تداعی میشد که معاویه یا ابوسفیان را از بین بردهاند.
در اواسط مهر 1359 شریف قنوتی با سروان محمود اماناللهی، یکی از فرماندهان ارتشی، آشنایی و ارتباط تنگاتنگی یافت. اماناللهی که صداقت و شجاعت شیخ را دیده و تجربه کرده بود، تجهیزات و تدارکات شیخ و گروهش را تأمین کرد و از آ» به بعد نیروی گروه اللهاکبر یک نیروی منسجم، هدفدار و دارای تجهیزات و امکانات خوبی شد. رهبری نیروها دست شیخ بود و اماناللهی فرماندهی نیروهای خودش را عهدهدار بود. اعزام نیرو به معرکههای نبرد از گروه شیخ و نیروهای اماناللهی هم به صورت مشترک صورت میگرفت. سروان محمود اماناللهی در فرصتهای ممکن به نیروها آموزش نظامی میداد. از جمله نوع خیزها، نوع پرتاب نارنجک، آرپیجی و... را به نیروها یاد میداد و آنان با آمادگی بیشتر و بهتری در میادین نبرد حضور مییافتند و اغلب در جنگهای تن به تن موفقتر از نیروهای بعثی عمل میکردند.
مقابله با جنگ روانی دشمن
دغدغه سقوط شهر، کمبود آب و نان و مهمات، گلولهباران شهر توسط تانکها و توپخانههای دشمن، حضور منافقین، ستون پنجم و خلق عرب در نقاط مختلف خرمشهر، تردد نیروهای وابسته به بنیصدر در بین رزمندهها و انتقال اخبار ناامیدکننده و نیز پررنگ بودن برنامه تخلیه و عقبنشینی از خرمشهر ـ که تز ابوالحسن بنیصدر بود ـ این ذهنیت را القاء میکرد که مقاومت بیفایده است و شهر را باید به دشمن واگذار کرد. در این شرایط مشکل انتقال یا به خاکسپاری پیکر شهدای خرمشهر که از نقاط مختلف شهر جمعآوری شده و در جلوی مسجد جامع کنار هم چیده میشدند، بر وخامت اوضاع میافزود. همه این امور، جنگی روانی را علیه روحیه رزمندههای اسلام به وجود آورده بود. در چنین شرایطی، شیخ شریف با به کارگیری تمامی استعدادهای ذاتی خود و تواناییهایش در زمینه فن خطابه و برهان و استدلال دینی و اعتقادی به مقابله با این ترفندها پرداخت. محمد سمیرمی از آن دوران چنین میگوید: «وقتی شهدا را به مسجد جامع میآوردند تا به آبادان و دیگر شهرهای خود اعزام نمایند، با توجه به این که تلفات خیلی سنگین بود و از طرفی خیانتهای بنیصدر و اطرافیانش در روحیه بچهها تأثیر منفی گذاشته بود، بچهها کمکم روحیههایشان را از دست میدادند و مأیوس و ناامید میشدند و میگفتند: حالا که ما پشتیبانی نداریم ماندن در شهر فایدهای ندارد، مقاومتمان برای چیست، اما شیخ آنها را دلداری میداد و میفرمود «شما برای خدا دارید میجنگید. کسی که برای خدا میجنگد هیچگاه مأیوس نمیشود، چون هدفش اسلام است».
سعید اوحدی، نقش شریف قنوتی را در این جنگ روانی اینگونه بیان میکند: «در شرایطی که بنیصدر پافشاری میکرد که خرمشهر باید تخلیه شود در آن دوران خداوند شخصیتی مثل شریف قنوتی را برای همه بسیجیان و ایثارگران و عاشقان امام خمینی در خرمشهر فرستاد و ایشان را برای روز غربت اسلام، امام و انقلاب ذخیرهای قرار داد». او وقتی عرصه را تنگ میدید و فشار دشمن را خارج از تاب و توان رزمندگان احساس میکرد، با توسل به خداوند عواقب ناگوار خرمشهر را یادآور میشد و با تشویق نیروها از آنان میخواست که به منظور شاد کردن مردم ایران اسلامی مقاومت نمایند. اینگونه اقدامات وی روحیه دوچندانی به رزمندگان میداد و اراده آنان را برای مقاومت در برابر دشمن و استوار نگهداشتن خرمشهر استوارتر مینمود.
شیخ برای سرکشی به مقرها همیشه در حال رفت و آمد بود. به بچهها سر میزد و کم و کسریهایشان را برطرف میکرد. در اغلب صحنههای درگیری حضور داشت، مهمات و مواد غذایی را در مسجد جامع داخل ماشین میگذاشت و به محلهای درگیری سر میزد و به هر شکلی بود خودش را به نیروهایی که با عراقیها درگیری مستقیم داشتند میرسانید. و پس از توزیع مهمات و مواد غذایی بین رزمندهها، خود نیز با نیروهای عراقیها درگیر میشد و به سویشان تیراندازی میکرد.
شیخ از آغاز ورود به خرمشهر عمده تلاش خود را روی تأمین امکانات و تسلیحات رزمندگان و تقویت روحیه تکتک آنان گذارده بود اما وقتی احساس کرد خرمشهر لحظه به لحظه در اثر حملات بیوقفه عراقیها به مرز سقوط میرسد، عملاً وارد حوزه فرماندهی عملیاتی جنگ شد و رأساً فرماندهی بخشی از نیروهای مستقر در خرمشهر را به عهده گرفت تا بتواند سقوط را حتی برای چند روز به تأخیر بیاندازد که شاید نیروی تازهنفس بیشتری برسد. «توان فرماندهی و سازماندهی یک روحانی برای ما غیر قابل باور بود. با توجه به این که تکاوران ارتش و نیروی دریایی خرمشهر در منطقه و حتی در محل درگیری بودند، اما فرماندهی را شیخ به عهده گرفته بود. ایشان چنان روحیهای به نیروها داده بود که وقتی هم زخمی میشدند، حاضر نبودند منطقه را ترک کنند. یادم میآید که یکی از برادران گلولهای به فکش اصابت کرده بود و قسمت پائین فک آویزان بود. وقتی ما میخواستیم او را به عقب منتقل کنیم، قبول نمیکرد، پرسیدیم چرا؟ میگفت: من شیخ را تنها نمیگذارم. اینقدر شیخ روی بچهها اثر و اقتدار داشت که بچهها در هیچ شرایطی حاضر نبودند ایشان را تنها بگذارند.
از طریق جهاد سازندگی آبادان یک دستگاه آمبولانس دراختیار ما قرار داده بودند. ما خودمان را به صد دستگاه رساندیم. نیروهای ما اعم از تکاوران و ارتشیها و نیروهای مردمی همه در پشت مسجد صد دستگاه موضع گرفته بودند و حرکتی انجام نمیدادند. بچههایی هم که به هر نحو خودشان را به منطقه رسانده بودند، فقط یک اسلحه ژ3 در دستشان بود. در این حین متوجه شدیم که شیخ با پای برهنه در حال جنب و جوش عجیبی است. ایشان چنان با شجاعت و اقتدار این نیروها را سازماندهی میکرد ما که در آن لحظات وارد منطقه شده بودیم مات و مبهوت بودیم که ایشان میخواهد چه کار بکند.
ما شاهد شجاعت و رشادت و قاطعیت شیخ در سازماندهی بودیم، در حد یک گردان بعد به وسیله طرحی که ایشان میداد، عراقیها را غافلگیر میکرد و تا آن طرف پل عقب میراند. بعد دوباره بچهها را برمیگرداند و سازماندهی میکرد و مجدداً حمله میکرد. از سپاه آبادان یک دوربین عکاسی دراختیار من قرار داده بودند. من چند عکسی از نحوه سازماندهی نیروها توسط شیخ شریف گرفته و دوربین را داخل آمبولانس گذاشتم که در یکی از عقب نشینیهای همان روز مجبور شدیم که آمبولانس را رها کنیم. عراقیها که به آمبولانس رسیده بودند، دوربین را برداشته بودند، که شیخ شریف با سازماندهی بعدی به عراقیها امان نداد و مجدداً آنها را به عقب راند. ما هم آمبولانس را آوردیم. نزدیک ظهر بود که آقای علوی تبار و پسرشان که هرکدام یک ژ3 دستشان بود، به منطقه درگیری آمدند و با شیخ احوالپرسی کردند. یک سری نیازمندیهایی را به آنها یادآور شد و از ایشان خواست که هر چه زودتر منطقه را ترک کنند.» حاج سعید اوحدی در خصوص ویژگیهای فرماندهی شیخ میگوید: «شیخ شریف یک جمعیتی داشت. آن هم رابطهای بود که با نیروهای ارتشی، بسیجی، مردمی و سپاهی به وجود آورده بود. آن سجایای اخلاقی و مشخصات و ویژگیهایی که باید یک فرمانده داشته باشد، در شیخ شریف وجود داشت.
آنچه که زبانزد خاص و عام بود برخوردهای بسیار افتاده، خاکی و مردمی بود که شیخ با همه داشت. در عین حال قاطعیت ایشان مشهور بود. نه تنها سپاه و نیروهای مردمی، بلکه برادران ارتشی نیز احترام خاصی برای شیخ قائل بودند. یعنی حضور ایشان، برخورد ایشان طوری شده بود که راه را برای خودشان باز کرده بود. نفوذ کلام و نفوذ شخصیتی که شیخ داشت، باعث شده بود که نیروهای ارتشی حاضر در منطقه تحت امر ایشان قرار بگیرند. ما در نظام جمهوری اسلامی ایران کسی را نداشتیم که مانند شیخ شریف قنوتی در یک منطقه بتواند تمامی نیروها را اعم از سپاه و نیروهای مردمی و ارتش رهبری و فرماندهی کند. یادم میآید که گاهی اعلام می کردند که تانکهای دشمن وارد دروازههای خرمشهر شدهاند.
شیخ شریف می گفت: مثلاً 20 نفر آرپیچیزن میخواهم که برود و تانکها را بزند. وقتی صدای شیخ در مسجد جامع میپیچید، بسیاری از کسانی که ندای شیخ را لبیک میگفتند، از برادران دلاور ارتشی بودند که به گفته ایشان عمل میکردند، میرفتند، تانکهای دشمن را میزدند و برمیگشتند. آن موقع جنگ حالت کلاسیک نداشت. حالت پارتیزانی و چریکی داشت، یک وقت میدیدی بچهها یکی را روی دوش گرفتهاند و به مسجد جامع میآورند و میگویند که فلانی 15 تانک زده. او مورد تشویق شیخ شریف هم قرار میگرفت.» «شیخ شریف، فقط یک روحانی نبود که اسلحه به دست بگیرد یا نماز جماعت به جا آورد یا سخنرانی بکند، بلکه به عنوان اولین روحانی فرمانده و اولین کسی بود که به فکر انسجام و اولین کسی بود که مسئول تدارکات بود. او راهنما و رهبری و هدایت را به عهده داشت».